بخت بدبختم ببین حالش چه طوفانی شده
بسکه اطرافش هواسردو زمستانی شده
هشت ویک از دست برفت و خط به خط
جای آنها چین وخط چینها به پیشانی شده
شکوه های ناگزیرم،به ؛چه غوغا می کنند
گویی بین آه و اشک وغصه مهمانی شده
ماه هم از شوق آمده امشب تماشای درام
محفل دار و طناب و شعری عرفانی شده
لابلای خاطرات کهنه و پا خورده ام
عکسی پاره زیر آن قالیچه پنهانی شده
عاقبت خواهد نشست مهردلی دراین دلم
شهر باخبر گشته جهنم نیز بارانی شده
( دلخون )
نظرات شما عزیزان:
زمستااااااااان 
ساعت15:56---25 آبان 1391
زمستااااااااان 
ساعت15:55---25 آبان 1391
خیلی زیبا بود
مريم 
ساعت11:00---25 مهر 1391